روزنه

روزنگاری های من

روزنه

روزنگاری های من

مشخصات بلاگ

آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کار ها زیبا تر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد

"مجتبی کاشانی"

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلامت روان به سلامتی شناختی، رفتاری و عاطفی ما اشاره دارد. این موضوع مربوط به نحوه تفکر، احساس و رفتار ما است. اصطلاح "سلامت روان" گاهی به معنای عدم وجود یک اختلال روانی است.

 

سلامت روان می تواند بر زندگی روزمره، روابط و حتی سلامت جسمی تأثیر بگذارد. سلامت روانی همچنین شامل توانایی فرد برای لذت بردن از زندگی، رسیدن به تعادل بین فعالیتهای زندگی و تلاشها برای دستیابی به تاب‌آوری روانشناختی است.

مشکلات بهداشت روانی می تواند هر کسی را در هر سنی تحت تأثیر قرار دهد.مطابق فرهنگنامه پزشکی Medilexicon، سلامت روان عبارت است از: "بلوغ عاطفی، رفتاری و اجتماعی یا عادی بودن، عدم وجود یک اختلال روحی یا رفتاری، وضعیت بهزیستی روانشناختی که در آن فرد به یکپارچه سازی مطلوب خواسته های غریزی رسیده است که هم برای خودش و هم برای محیط های اجتماعی قابل قبول باشد، بهداشت روانی عبارت است از تعادل عشق ، کار و اوقات فراغت."

کارشناسان می گویند ، همه ما پتانسیل ایجاد مشکلات بهداشت روانی را داریم، فارغ از چند ساله بودن، چه مرد و چه زن، ثروتمند یا فقیر آمادگی آن را داریم که دچار مشکلات سلامت روان می شویم. تقریباً یک نفر از هر 5 آمریکایی هر سال مشکلات سلامت روان (18.5 درصد) را تجربه می کند. در ایالات متحده، در سال 2015، حدود 9/8 میلیون بزرگسال (بالای 18 سال) دارای یک اختلال روانی جدی بودند. این معادل 4.8 درصد از کل بزرگسالان آمریکایی است.

در ایالات متحده و در بیشتر کشورهای توسعه یافته، اختلالات روانی یکی از دلایل اصلی ناتوانی در برقراری ارتباط است. شایع ترین انواع بیماری روانی اختلالات اضطرابی، اختلالات خلقی و اختلالات اسکیزوفرنی است. نمونه هایی از اختلالات اضطرابی عبارتند از: اختلال هراس فوبیا، اختلال وسواس فکری، اختلال استرس پس از سانحه.

 

منبع: انتخاب

زنان در معرض آسیب هستند؛ چه در اروپا و چه در آسیا و آفریقا. بخشی از آنها بسته به تجربه‌‌ای که از تجاوز و خشونت داشته‌اند، دچار بیماری‌های روانی می‌شوند. به‌خاطر این تجربه‌هاست که درصد بیماری‌های روانی در زنان بیشتر است.

 

زنان در معرض آسیب هستند؛ چه در اروپا باشند و چه در آسیا و آفریقا. بخشی ازآنها بسته به تجربه‌‌ای که از تجاوز و خشونت داشته‌اند، دچار بیماری‌های روانی می‌شوند. به‌خاطر این تجربه‌هاست که آمارها می‌گویند درصد بیماری‌های روانی در زنان خیلی بیشتر از مردان است. عوامل زیادی در به‌خطر‌افتادن سلامت روانی زنان مؤثر است؛ خشونت، تعرض، تجاوز، فقر و... . این عوامل در همه کشورها کم و بیش دیده می‌شود اما کشورهای منطقه خاورمیانه که هم‌اکنون بیشتر از دیگر مناطق جغرافیایی درگیر آشوب‌ها، جنگ‌های خارجی و داخلی و مشکلات اقتصادی هستند، زنانی افسرده‌تر نسبت به دیگر مناطق دارند.

وضعیت سلامت روان به عملکرد کلی ذهن شامل وضعیت احساسی و روانی هر فرد گفته می‌شود. داشتن سلامت روان به‌معنای توانایی فرد در چگونگی مواجهه با موقعیت‌های مختلف به شکل مؤثر در زندگی است. داشتن سلامت روان به‌معنای عدم‌داشتن بیماری‌های روانی یا اختلالات روانی نیست، بلکه این مفهوم به‌معنای داشتن حس رضایت عمومی از زندگی است. مطابق با تعریف سازمان جهانی سلامت (WHO) سلامت روان برابر است با «وضعیتی ‌که هر فرد در آن حسی از بهروزی دارد و می‌تواند توانایی‌های شخصی خودش را تشخیص دهد و با استرس‌های معمول زندگی کنار بیاید. همچنین بتواند به شکلی مثمرثمر و بهره‌ورانه کار کند و توانایی برقرار‌کردن ارتباط با جامعه خودش را داشته باشد.» آمارها به شکلی تأسف‌برانگیز می‌گویند یک نفر از هر ۵ زن (۱۹درصد) تجربه اختلالات شایع روانی همچون اضطراب و افسردگی را دارد، درحالی‌که این آمار در بین مردان یک نفر در میان ۸ نفر (۱۲درصد) است.

سلامت روان و تعرض

شواهد مشخص و روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد سلامت روان زنان کاملا وابسته به تجربیات آنها از خشونت و تعرض یا تجاوز است. برای نمونه:

•   ۵۳ درصد از زنانی که مشکلات سلامت روان دارند، در سطح جهان تجربه تجاوز یا تعرض داشته‌اند.

•   بیش از سه‌چهارم (۷۸درصد) از زنانی که خشونت جسمی یا جنسی را تجربه کرده‌اند (چه در کودکی و چه در بزرگسالی) تروماهای خطرناکی را در زندگی خود داشته‌اند و ۱۶درصد از آنان از اختلال استرس پس از سانحه PTSD رنج می‌برند.

•   نزدیک به یک‌سوم (۳۶درصد) از زنانی که هم در کودکی و هم در بزرگسالی تجربه خشونت جنسی یا جسمی را داشته‌اند، اقدام به خودکشی کرده و یک‌پنجم از آنها، یعنی حدود ۲۲درصد خویش‌آسیب‌رسان بوده‌اند.

فقر و سلامت روان

 زنانی که در فقر زندگی می‌کنند بیشتر در معرض نبود سلامت روان یا دارای سلامت روان ضعیف‌تری هستند. این مقدار معادل ۲۹درصد در زنان فقیر در مقایسه با ۱۶درصد در زنانی است که مشکلات اقتصادی ندارند.
   زنان فقیری که تجربه تعرض و تجاوز را دارند، بیشتر در معرض نبود سلامت روان هستند.

اقلیت‌های سیاه، آسیایی و قومی

زنانی از قومیت‌های متفاوت و از اقلیت‌های نژادی، با بی‌عدالتی‌ها و چالش‌های بیشتری در مسیر سلامت روان روبه‌رو هستند. نژادپرستی و تابو‌بودن مسائل روانی، فاکتورهای مشخصی در تجربه اختلالات شایع روانی است:

•   ۲۹درصد از زنان سیاهپوست، ۲۴درصد از زنان آسیایی و ۲۹درصد از زنان از ترکیب نژادها اختلالات شایع روانی دارند و این درحالی‌است که ۲۱درصد از زنان سفید بریتانیایی و ۱۶درصد از زنان سفید پوست سایر نژادها از این اختلالات رنج می‌برند.

بیماری‌های روانی در میان زنان و دختران جوان

•   سه‌چهارم یعنی ۷۵درصد از مسائل مرتبط با سلامت روان پیش از ۲۴سالگی تثبیت می‌شوند و زنان جوان در بالاترین گروه خطرپذیر بیماری‌ها و مشکلات روانی قرار دارند:

 •  یک‌چهارم از این جمعیت (۲۵.۷درصد) خود‌آزار هستند که این میزان بیش از 2برابر مردان جوان است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این میزان می‌تواند بالاتر باشد و درعین‌حال در حال افزایش است.

•   ۲۶درصد از زنان جوان سابقه اختلالات شایع روانی همچون اضطراب و افسردگی را دارند که این میزان نزدیک به سه‌برابر مردان جوان است.

•  از هر ۷زن در فاصله سنی ۱۶ تا ۲۴سال، یک نفر از اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD رنج می‌برد درحالی‌که این میزان در مردان بسیار کمتر و حدود ۳.۶درصد است.

•   ۷۲درصد از افرادی که با مشاوران درباره مسائل مرتبط با خودکشی صحبت می‌کنند، دختران هستند.

•   خودکشی سومین موضوعی است که خطوط مربوط به کمک به کودکان 
(childline) را در بریتانیا اشغال می‌کند درحالی‌که این موضوع در پسران، در رتبه پنجم قرار دارد.

•   مطالعه‌ای دیگر در دانشگاه منچستر حاکی از آن است که ۷۳درصد از افراد بین ۱۰ تا ۱۹سالی که اعمال خویش‌آزارانه (دست‌کم یک‌بار) داشته‌اند، دختران هستند.

متخصصان می‌گویند که افزایش سریعی را در بین دختران نوجوان در خودآزاری تشخیص می‌دهند ‌‌به‌گونه‌ای که این اختلال در بین دختران بین ۱۳ تا ۱۶سال در فاصله سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴، به میزان ۶۸درصد افزایش داشته است.

تأثیرات مناطق جغرافیایی در سلامت روان

مناطق جغرافیایی خاصی همچون خاورمیانه که همیشه درگیر آشوب‌ها، جنگ‌های خارجی و داخلی و مشکلات اقتصادی مخصوص به ‌خود بوده، می‌تواند یکی از عوامل مهم در کاهش سلامت روان فارغ از جنسیت آنها باشد.

مطابق مطالعه‌ای که به‌تازگی انجام شده، جهان عرب و خاورمیانه، در مقایسه با سایر مناطق جهان بیشتر در معرض افسردگی قرار دارد. چالش‌های موجود در این منطقه آن را به افسرده‌ترین منطقه در جهان تبدیل کرده است که در ادامه به برخی از عوامل آن اشاره می‌کنیم:

 بد دانستن بیماری‌های روانی (Stigmatization):

بد دانستن و پنهان‌کردن وضعیت روانی یکی از مهم‌ترین عواملی است که این مشکل را به مشکلی بزرگ‌تر تبدیل می‌کند. جامعه‌ای که در آن بیماری‌ها و مشکلات روانی همچون لکه ننگی شناخته می‌شود، گرفتاران به این مشکل را با شرم، عدم‌پذیرش و بی‌ارزشی روبه‌رو می‌کند و همین باعث می‌شود افراد کمتر درباره مشکلاتشان صحبت کنند یا از کمک‌های روانشناسی و پزشکی بهره بگیرند. نتیجه درونی‌کردن مشکلات، افزایش استرس روانی است که منجر به افسردگی‌های شدید و حتی خودکشی در مواردی می‌شود.

 فقدان آگاهی و کمک‌های روانشناسی:

با وجود افزایش آگاهی درباره سلامت روان در همه جهان، جهان عرب و منطقه خاورمیانه هنوز از این آگاهی به قدر لازم بهره نبرده است. کشورهای عربی منطقه که فرهنگ سنتی در بیشتر آنها رواج دارد، مشکلات روانی را با مسائل اعتقادی مرتبط می‌دانند و مردم را تشویق می‌کنند تا با داشتن رابطه بهتر با سنت‌هایشان و انجام فعالیت‌های مذهبی، آن را کنترل کنند و درباره آن با دیگران صحبت و مشورت نکنند. اگرچه کمک‌های روانشناسی در این مناطق تا حدودی وجود دارد اما فرهنگ موجود در جامعه از انتقال و گفت‌وگو درباره این مشکلات پرهیز می‌کند و درنتیجه کمک‌های تخصصی به این افراد نمی‌رسد و در نهایت سطوح بالاتری از افسردگی در منطقه شیوع پیدا می‌کند. در کنار این عوامل، وجوه دیگری نیز وجود دارد که ما به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:

افزایش استفاده از موبایل و عدم‌تعامل اجتماعی

امروزه نوجوانان و بزرگسالان به شکل فزاینده‌ای از تلفن‌های همراه استفاده می‌کنند. این امر موجب کاهش تعاملات اجتماعی می‌شود که به نوبه‌خود می‌تواند به انزوا بینجامد. استفاده گسترده‌ از این وسیله به‌خصوص در دیروقت سبب بی‌خوابی، عدم‌تمرکز، گیجی و خستگی در طول روز می‌شود؛ یعنی عواملی که ارتباط مستقیمی با افسردگی دارد.

فقدان فعالیت فیزیکی

با افزایش استفاده از فناوری، افراد وقت بیشتری را در خانه‌هایشان می‌گذرانند و در نتیجه فعالیت فیزیکی کمتری هم دارند. حتی در محیط‌های کاری هم بیشتر افراد مجبور به کارهای نشسته هستند. فقدان فعالیت فیزیکی می‌تواند موجب احساس خستگی و درنتیجه، افسردگی شود.

درمان

انواع مختلفی از درمان برای مشکلات و مسائل روانشناختی مطرح است که دارودرمانی و استفاده از داروهای مختلف همچون ضدافسردگی‌ها، ‌تثبیت کننده‌های خلق‌وخو و مانند آن فقط گامی در مدیریت این مسائل دارند اما در کنار آن، درمان‌های روانشناختی مثلCBT
 (Cognitive Behavioural Therapy) یا MBCT (Mindfulness-based Cognitive Therapy)، درمان‌هایی هستند که سعی می‌کنند طرز فکر و الگوهای رفتاری و فکری فرد را نسبت به زندگی تغییر دهند و به این افراد کمک می‌کند تا خود را از قرارگرفتن در معرض استرس، حفاظت کنند. این روش‌ها به مراجعان کمک می‌کند تا چشم‌انداز و نگاه خود را به مشکلات بهبود ببخشند و الگوهای فکری منفی را شناسایی کنند. به آنها کمک می‌کند تا نگرش حل مسئله را کسب کنند، روابط خود را بهبود ببخشند و بر اکنون خود تمرکز کنند تا بتوانند سایر مشکلات را در کنترل خود بگیرند. در کنار این درمان‌های تخصصی، در اجتماع بودن و داشتن سبک زندگی سالم هم می‌تواند مؤثر و مفید باشد.

منابع: 
https://weareagenda.org
/womens-mental-health-key-facts/
https://www.middleeastmedicalportal.com/mental-health-in-the-middle-east/

 منتشر شده در همشهری آنلاین

یک روانشناس و مشاور خانواده عنوان کرد: کاهش آمار ازدواج، افزایش طلاق و کوتاه شدن عمر زندگی زوج‌ها موضوعی است که سال‌هاست نسبت به آن هشدار داده‌ شده اما متاسفانه برنامه‌ریزان در دولت و حکومت توجهی به آن نمی‌کنند.

 

 بهروز رجبی ، روانشناس و مشاور خانواده با اشاره به آمار ازدواج و طلاق در کشور گفت: «چه چیزی به جوانان یاد داده‌ایم که از آنها انتظار داریم؟»

سازمان ثبت احوال چندی پیش اعلام کرد که «متوسط عمر ازدواج‌هایی که به طلاق منجر می شود ۹ سال شده است.»

بهروز رجبی ، روانشناس و مشاور خانواده با تاکید بر همین موضوع عنوان کرد: «نباید از این خبر تعجب کنیم چرا که این اتفاق خیلی پیش‌تر افتاده است. کاهش آمار ازدواج، افزایش طلاق و کوتاه شدن عمر زندگی زوج‌ها موضوعی است که من و همکارانم سال‌هاست نسبت به آن هشدار داده‌ایم اما متاسفانه برنامه‌ریزان در دولت و حکومت توجهی به آن نمی‌کنند.»

بر اساس اعلام سازمان ثبت احوال، در زمان طلاق میانگین سن زنان ۳۲.۳ سال و میانگین سن مردان ۳۷.۲ گزارش شده است و بیانگر آن است که سن طلاق در کشور کاهش یافته است. رجبی با اشاره به همین موضوع گفت: «مشکلات اقتصادی از یک طرف و کاهش میزان اعتماد در مردم از طرف دیگر سبب شده تا زندگی‌ها دوام کمی داشته باشد. همچنین، عدم آشنایی مردم ایران با آموزه‌های اجتماعی و روابط و تعامل درست خانوادگی از دیگر عوامل موثر در این زمینه است. دختر و پسری که چیزی از مهارت‌های زندگی و زناشویی نمی‌دانند تا مدتی می‌توانند با عشق سر کنند، اما بعد از گذشت چند وقت، مشکلاتشان بر هر عشق و عاطفه‌ای پیشی می گیرد.»

این مشاور خانواده تاکید کرد: «چه خوشمان بیاید و چه نه، تعداد پرونده‌های طلاق به شدت افزایش یافته است. شما از هرکدام از همکاران من بپرسید این مسئله را تصدیق خواهند کرد. سازمان ثبت احوال هم که همین آمار را نشان می‌دهد. در هر خانواده‌ای نگاه کنید یک فرد طلاق گرفته دارند و دیگر قبح طلاق از بین رفته است. با اینکه پروسه طلاق به خاطر مشاوره‌های اجباری و همچنین رجوع به شورای حل اختلاف بسیار طولانی شده است، اما باز هم این آمار رو به فزونی است.»

رجبی در پایان خاطرنشان کرد: «اگر مدیران کشوری می‌خواهند تغییری در این آمار ایجاد کنند، راهی ندارند جز اینکه وضعیت آموزش را بهبود دهند. اگرچه بخش زیادی از مشکلات خانواده‌ها به خاطر مسائل اقتصادی است اما در صورتی که زوج‌ها آموزش دیده باشند و به مهارت‌های زندگی آشنا باشند، می‌توانند از پس بسیاری از این مشکلات بربیایند. مدارس ما باید به این موضوع ورود کند. نمی‌توانیم در مدرسه و دانشگاه هیچ چیز درستی به بچه‌ها و جوانان یاد ندهیم و از آنها انتظار داشته باشیم که در زندگی عملکرد درخشانی داشته باشند. چه چیزی به آنها دادیم که انتظار پختگی داریم؟»

 

منبع: پارسینه

یک روزنامه‌نگار نوشت: اخیرا یکی از نزدیکان با من صحبت می‌کرد که توان تحمل این حد از تنش را نداریم. هر آن منتظر واقعه‌ای هستیم. صبح‌ها با ترس و نگرانی بیدار می‌شویم. دخترم با ترس و لرز تلفن‌همراهش را روشن و گریه می‌کند.

عباس عبدی روزنامه‌نگار در روزنامه شهروند نوشت:

چندی پیش در متنی توضیح دادم که تحمل این حد از تنش روانی برای مردم عادی که سهل است، برای فعالان سیاسی نیز قابل تصور نیست. پیشتر نیز با کمک‌گرفتن از یک مفهوم در فیزیک و مکانیک؛ یادداشتی را با عنوان «خستگی اجتماعی» در شرح همین نکته مهم نوشته بودم. اکنون می‌بینیم که تعدادی از کارشناسان این حوزه بیانیه‌ای را امضا کرده‌اند که نسبت به وضع تنش‌آمیز جامعه از حیث روحی و روانی هشدار داده‌اند؛ و این هشداری جدی است.

میزان مراجعات مردم به مشاوره‌های روحی و روانی طی دوماه گذشته افزایش یافته است. بخشی از این افراد دچار عوارض روحی و روانی شده‌اند. ممکن است پرخاشگر یا گوشه‌گیر شوند. عوارض روانی در روابط خانوادگی و شخصی ایجاد اختلال می‌کند و دیگران را نیز دچار مشکل خواهد کرد. اخیرا یکی از نزدیکان با من صحبت می‌کرد که توان تحمل این حد از تنش را نداریم. هر آن منتظر واقعه‌ای هستیم. صبح‌ها با ترس و نگرانی بیدار می‌شویم. دخترم با ترس و لرز تلفن‌همراهش را روشن و گریه می‌کند.

گزارش‌ها نشان می‌دهد در مناطقی که در آبان‌ماه اعتراضات زیاد بود، مراجعه به مشاور برای رسیدن به تعادل روحی و روانی زیاد شده است. مردم با این‌گونه مسائل فقط در یک جبهه مواجهه ندارند، بلکه نگاه آنان به آینده‌ای است که همراه با امیدواری نیست؛ مسأله تورم و مشکل تأمین معاش و نیاز‌های روزمره از خوراک و بهداشت گرفته تا مسکن و حمل‌ونقل، مسأله ناامنی و افزایش مشکلات رفتاری در عرصه اجتماعی نیز موجب خراش روحی و روانی آنان شده است.

اخیرا فیلم کوتاهی دیدم که به‌ظاهر مربوط به شهر شهریار در نزدیکی تهران بود. در این فیلم وسط خیابان و روز روشن و با وجود ترافیک، حدود ۱۰ جوان با شمشیر و چماق به جان یکدیگر افتاده بودند و بی‌رحمانه یکدیگر را می‌زدند و مردم نیز درحال فرار از معرکه بودند. چنین تصاویری چنان آزاردهنده است که حد و اندازه آن قابل تصور نیست.

مشکل دیگر قطبی‌شدن شدید جامعه است؛ اینکه در فاصله‌های کوتاهی از حوادث آبان به ترور سردار سلیمانی و مراسم تشییع آن شهید و سپس حوادث کرمان و حمله به پایگاه آمریکا و سپس سقوط هواپیما و اعتراضات پس از آن و اکنون تشدید تنش در روابط خارجی برسیم، حکایت از وجود دوقطبی‌های خطرناکی است که در دل جامعه وجود دارد.

سخنانی که برخی از افراد در صداوسیما زده‌اند و دیگران را دعوت به رفتن از کشور می‌کنند، یا اعتراضات هنرمندان و تحریم برنامه‌های رسمی و نیز پاسخ‌های متقابل به آنها، جملگی نشانگر آن است که جامعه درحال قطبی‌ترشدن است.

جامعه دو قطبی مُخِّل آرامش روحی و روانی است و لنگرگاهی برای شهروند عادی ندارد. او را از وضع معمول خارج و مجبور می‌کند که به سوی یک قطب برود و خود را در شرایط ستیز با قطب مخالف قرار دهد، و اگر در میانه بماند، از سوی هر دو قطب تهدید خواهد شد. این وضع امنیت خاطر را از فرد سلب می‌کند و فشار‌های روحی و روانی را افزایش می‌دهد. مشکلات روانی برای جامعه و فرد خطرناک‌تر از مشکلات و بیماری‌های جسمی است. از کنار آن‌ها ساده نباید گذشت.