عقلانیت و توسعه یافتگی
یشگفتار
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران، همچنان ادامه دارد. کشورهای هم ردیف ما راه خود را پیدا کرده، ما همچنان در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطه وریم. قبل کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی وحتی چین بحث توسعه یافتگی را شروع کردیم ولی هیچ توفیقی در این زمینه نیافته ایم. واقعیت تلخ این است که ما خیلی فکر نمی کنیم ، صحیح فکر نمی کنیم ، جمعی فکر نمی کنیم و به این نتیجه می رسیم که مسائل خود را خوب تشخیص نمی دهیم. مدام نظامهای اجتماعی وسیاسی خود را تغییر می دهیم. شاید سامان و استقراررا دوست نداریم چون خیلی زحمت دارد ترجیح می دهیم با هیجان و اوضاع روز زندگی کنیم .
افکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم.
افکار غربی را خیلی خوب و سریع ترجمه و ریسندگی و بافندگی خود را به آن اضافه می کنیم .
عده ای می خواهند تمام مردم را زاهد، برخی می خواهند همه مردم را روشنفکر و بعضی میخواهند همه را غربی کنند ... بدون اینکه متوجه باشند که هر کدام از این ((ایسم ها)) نوعی تحمیل به عامه مردم است جامعه به همه نوع قشر بندی نیازمند است . یکسان سازی مردم بسیار مضر است و استقلال را از آنها سلب می کند. آزادی یعنی هر کس تعلق فرهنگی خود را بدست آورد . افکار ما با خلقیاتمان سازگاری ندارد. هنرمندانه سخنرانی می کنیم افکاری که هنوز دنیای صنعتی به دنبال تحقق آنهاست به زبان می آوریم به جهانیان فن گفت و گو می آموزیم همه را به وحدت فرا می خوانیم برخلاف آنچه دینمان به ما آموخته ترحم نداریم بلکه حذف وتخریب و حسادت به شدت میان ما رواج دارد. و خارج از خود به دنبال علتها و مشکلات و ریشه ها هستیم. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکار مانیست در شخصیت پرورش نیافته ی ماست (ناتوانی در ساختن سیستم)
2 پایه متدلوژیک غرب سازماندهی و تشکل و ظرفیت انتقادپذیری افراد است که ما در هردو مورد ضعیف هستیم که البته قابل اصلاح است .
خلقیات غیر مدنی ما ذاتی نیستند بلکه نتیجه ی ساختارهای سیاسی واجتماعی و اقتصادی انباشته شده ی تاریخ ایران هستند.
کتاب ((عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران )) محصول چهارده سال تحقیق و تدریس پیرامون توسعه یافتگی دکتر محمود سریع القلم می باشد که شامل چارچوب نظری ایشان ((مکتب تحول شخصیت ایرانی)) و مقالات در سه بخش : مباحث نظری ، مسایل توسعه جهان سوم و مسایل ایران می باشد .
فصل اول
مکتب تحول در شخصیت ایرانی
پایه بحث این است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود : اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان،انگلیس وژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن،توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی،نخبگان ابزاری منسجم،مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو ...
ولی الگوهایی که طی سالها پرورش وتکامل یافته ، متفاوت است .
1
2 رهیافت قابل تصورواجرا برای کشوری که در حال توسعه است یا برای جهان سومی که به دنبال پیشرفت است، وجود دارد :
1- رهیافت نخبگان محور 2- رهیافت جامعه محور
تنها نمونه از نظام جامعه محور، کشور هند است که نمونه دومی هم ندارد. با این شرایط که وجود نظام حزبی در کشورهند اکثریت مردم به لحاظ منابع مالی به دولت وابسته نبوده و رسانه ها مستقل از دولت هستند یا به عبارتی مجموعه تشکلهای حزبی ، رسانه ها و سیستم قانونی، قویتر از مجموعه ی حاکمیت سیاسی و نظام اقتدار است.
رهیافت نخبگان محور نه به عنوان رهیافت مطلوب یا معقول بلکه تنها رهیافت جامع، کارآمد و علمی است.
کشورهای جهان سوم با وجود اینکه هنوز دارای تشکل حزبی وفرهنگ فردی مثبت نشده اند ولی ناگزیر در سیر تحولات جهانی قرارگرفته نمی توانند توقف کنند ودر نتیجه ((مسئولیت موقت)) توسعه یافتگی برعهده ی نخبگان سیاسی یا ابزاری و نخبگان فکری قرار می گیرد .
رهیافت نخبگان محور به معنی نخبه سالاری نیست بلکه به معنی ورود بهترین ها،با سوادترین ها،سیرترین ها و... به حوزه سیاست و تصمیم گیری است در واقع به معنی شاسته سالاری ست .
عناصر لازم به عنوان شرط لازم برای پیشرفت در کشورهای در حال توسعه :
1- نظام غیر رانتیه 2- ناسیونالیسم قوی نخبگان ابزاری یا دلبستگی قابل توجه به توسعه یافتگی 3- فهم مشترک نخبگان ابزاری وفکری از شرایط داخلی و جهانی که تعیین کننده ترین عامل است . 4- اتصالات تکنولوژیک و علمی ومدیریتی با غرب 5- سیاست خارجی هموار کننده سرمایه گذاری خارجی. 6- فرهنگ اقتصادی سیاسی و اجتماعی علاقمند به توسعه یافتگی رایج بین المللی 7- محیط امنیتی داخلی و خارجی قابل اتکا و باثبات .
نظریه انسجام درونی :
به 7 عنصر پیش شرط های لازم برای پیشرفت و توسعه یافتگی اضافه شده به این صورت که ، اولین قدم خانه تکانی در نهاد دولت است . اینکه چه کسانی حکومت می کنند، تصمیم می گیرند، مدیریت می کنند و....
نکته کلیدی در این است که آدم خوب با آدم توانمند دومسئله است . بهتر است هردو در یک شخص وجود داشته باشد .
70 درصد توسعه یافتگی به توانائیها، برنامه ریزیها، انسجام و عقلانیت داخل مربوط می شود و30 درصد به اتصالات جهانی . کشورهایی موفق بوده اند که در درون سامان سیاسی و اقتصادی داشته اند.
توسعه، انسان قاعده پذیر و مسئولیت پذیر وکاری می طلبد. در کشورهای توسعه یافته تعداد زیادی از افراد در اقتصاد ،هنر،علم،معماری، صنعت و تولید دائماً به دنبال نوآوری و گسترش اند. فرهنگ و دولت مانعی برای آنها نیستند.
عقلانیت و توسعه یافتگی ایران
ایرانیان چه در محیط داخلی چه در محیط بین المللی در تشخیص موقعیت و وضعیت خود مشکل داشته اند چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکری . و نتوانسته اند ارتباط منطقی بین سه منبع هویتی دینی،ایرانی و جهانی پیدا کنند. همواره سعی براین بوده که همه این منابع را همزمان داشته باشیم قوی بودن عهیت دینی و ایرانی ایرانیان در مقابل هویت جهانی قرار گرفته
2
درصورتیکه کشورهایی مثل کره جنوبی ، مالزی، چین و حتی برخی اعراب توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و خارجی را پیدا کرده اند ولی ما هنوز نتوانسته ایم .... مسئله دیگر در خصوص خلقیات ایرانیان، خلقیات قبیله ای آنهاست که غیر خودی را حذف می کنند و کسی را که صددر صد با او همراه نیست را بیگانه می بیند و این امر سبب عدم موفقیت این پیوند می شود . و نیز از موارد دیگر ایده آلیسم است ( ما در کجای تاریخ قرارداریم و جهان اطراف ما در چه شرایطی قراردارد ؟ ) و مهمتر از آن مشکل تنبلی در تفکر اصولی است . دیرینه بودن فرهنگ استبدادی و بی توجهی به علم ، روش علمی و تفکر علمی . عدم درک واقعیت های جامعه وعدم تحول در شخصیت وفهم نا صحیح از خصوصی سازی وتوسعه سیاسی واز همه مهمتر عدم آماده سازی فرهنگی و عدم تحول درشخصیت ایرانی . همه از سری عواملی هستند که در توسعه نیافتگی ایران نقش داشته و دارند.و تا ساختارهای منتهی به شخصیت را تغییر ندهیم ساختارهای اقتصادی و سیاسی متحول نخواهد شد. (( افکار مدرن داریم ولی شخصیت مدرن نداریم))
حال سئوالی که وجود دارد این است که مسئولیت این تحول با کیست ؟ با توجه به فقدان نظام رقابتی حزبی و در نتیجه جامعه ی ضعیف، این مسئولیت با دولت است البته دولت نوساز و کارآمد با احساس مسئولیت نسبت به آینده کشور و البته دولت رانتیه نباشد.
مورد دیگر بالا بردن سطح کیفیت آگاهی عمومی در انتخابات که بر عهده نویسندگان و دانشگاهیان است .و اینکه بدون ارتباطات جهانی به رشد و توسعه نمی رسیم . فرهنگ اعتقادی ما با تضادی که در جهان دارد ناچار در ابهام و تناقض باید عمل کرد.
انرژی توسعه ایران کجاست ؟ در بخش خصوصی، گروه سیاسی، نیروهای مسلح، بخش کشاورزی، روحانیت و...؟ خیلی روشن نیست. این تمرکز انرژی واجماع نخبگان ابزاری در ایران بدست نیامده واین مشکل ایران است (( فقدان تجمع و اجماع جمعی از گروه های نافذ نوساز)).
به عنوان یک طرح میان مدت، به عنوان مهمترین لایه ی تحول در ایران از جانب دولتهای کارآمد تحول فرهنگی خواهد بود. از زمانیکه ایران در معرض تفکرات و روشهای غربی قرارگرفته تفکر و روش شبکه ای و استراتژیک را برای (( تطبیق معقول)) با شرایط جدید جهانی پرورش نداده است.
کارآمدترین حکومتها آنهایی هستند که قواعد بر آنها حاکم باشد تا افراد و تفاسیر فردی . هر حکومتی نیاز به یک دیده بان دارد و آنهم نهادهایی هستند که به فکر آینده اند. و همینطور طراحی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب وظیفه ی نهادهایی است که نخبگان ابزاری آنها را هدایت می کنند. حاکمیت فکر و عقلانیت در این نهادها و نگهبانی از مصالح عمومی، عواملی تعیین کننده در ساختار سازی منتهی ببه تحول شخصیتی و نهایتاً توسعه یافتگی ایران خواهد بود.
فصل دوم
انسجام درونی
این مقاله با هدف ارائه طرحی درباره توسعه یافتگی ، به عنوان فرضیه مورد آزمون با تعریفی از توسعه یافتگی بحث را شروع می کند :
3
((توسعه یافتگی عمدتاً یک تحول داخلی و تابع حل بحران مشروعیت است که این امر در یک کشور – ملت یا جامعه طالب تحول و آموزش فرهنگی است )).
در قالب یک شکل توسعه یافتگی به صورت لوزی انسجام درونی ترسیم و تعریف شده است که در آن لوزی پایه، نقطه شروع ورشد کیفی و کمی در جامعه را در مشروعیت می داند که این نکته تابع ارتباطات وسیع، شهرنشینی ، ارتقای سطح آگاهیهای عمومی مردم . و نیاز توسعه یافتگی جامعه به تشکل اجتماعی است . وقتی مسئله مشروعیت روشن شود، فلسفه وروش و چارچوب حکومت جامعه، توسعه یافتگی را در مسیر علمی و عقلایی قرار می دهد. در این مرحله هر کشور و هرحکومتی برای شهروند قاعده مند خود، بریک نظام تربیتی مطلوب نیازمن است . تربیت یک جامعه، تداوم، نظم، تفکرو انسانهای متعدد و حساس می خواهد با سخنرانی نظام تربیتی مطلوب تشکیل نمی شود. در اصل گذار از مراحل فکری و عملی نیاز است. انسانها مثل هر پدیده ای در خلقت و طبیعت باید گام به گام وتدریجی تکامل و تربیت شوند. چه در غرب چه در خاور دور ((آموزش ))و ((تربیت )) مهمترین اقدام در مسیر توسعه است و مهمترین برنامه ریزی اجتماعی پرداختن به همه ی اقشار اجتماعی است . در مقابل کشورها یجهان سوم عموم مردم را رها کرده اند و حکومتها راه خود را مستقل از سرنوشت آنها می پیمایند.
هشت زمینه فکری جهت اصلاح فرهنگ که می توان از آنها به عنوان آفات فرهنگی جهان سوم یا موانع جدی حل بحران مشروعیت یاد کرد مورد ذکر است :
1. تخیل گرایی : برداشتهای غیر علمی چه درصحنه تولید وترکیب واداره ی جامعه چه در سطح برنامه ریزی ومدیریت (معضل فرهنگی).
2. غیرابزاری بودن : جامعه توسعه یافته ویا علاقمند به توسعه باید دائم از خود سوال کند، سوال طرح کند، کاربردی بیندیشد و به فکر راه حل باشد.
3. حاکمیت اندیشه های دولتی : توسعه یافتگی محتاج خلاقیت ونوآوری ست . کلیشه ای کردن اندیشه و قضاوت و استنباط ، غیر فرهنگی است و رشد اندیشه های غیر دولتی چاره کار می باشد.
4. توجه به فرآیندها : کشورهای جهان سوم به هدف فکر می کنند نه به فرآیند . توجه به فرآیند انسان را آینده نگر، قائل به مرحله بندی، صبور و به سوی عقل سوق می دهد. و فرآیند ذهن را مجموعه نگر می کند.
5. اصل مواجهه : توسعه تنوع دید می خواهد . اندیشه ها و استنباط ها در تقابل و مواجهه، به طبیعت و ... معنایی جدید می دهند.ترس از مواجهه یعنی نداشتن اعتماد به نفس .
6. تفکر شخصی و سلیقه ای : فرهنگ تفکر در تفکر اجتماعی است .
7. توجه به ابهام ونسبیت : جلوگیری از تصمیم گیری بیهوده که اولویت را بر پدیده شناسی می دهد نه به رابطه شناسی. و درست است کارها سخت تر وزندگی را جدی تر می کند این سخت کوشی سبب ایجاد تشکل و انسجام می گردد. ودر نتیجه فرهنگ سازی و تمدن را به ارمغان می آورد.
4
8. مدیریت پدیده ها و کنترل پدیده ها : دو پارادایم در مقابل هم هستند. به علت بحران مشروعیت و نبود جامعه مدنی در کشورهای جهان سوم کنترل مقدم بر هر امر دیگری ست که این امر قدرت رشد شهروندان را ضعیف می کند شهروند نسبت به جامعه بی تفاوت و طلبکار از حکومت است و سطح انتظارات افراد افزایش می یابد. در پارادایم مدیریت فرد خود را مالک جامعه و بدهکار به جامعه می داند . قشر بندی اجتماعی و تقسیم کارهای مملکت داری میان خود و جامعه سبب می شود همه در ساخت سرنوشت و آیند نگری سهیم شوند.
این موارد مجموعاً تکیه بر این دارند که کفه ترازوی توسعه یافتگی در داخل کشور سنگینی می کند و اصلاح در داخل باید شکل بگیرد.
فصل سوم
اصول ثابت توسعه
این مقاله در درجه اول تلاش می کند که مجریان و اندیشمندان اقتصادی و سیاسی را با عوامل مرتبط به توسعه و بازسازی اقتصادی متوجه کند ودوم ارائه اصول وزمینه های ثابتی که نیاز توسعه ی اقتصادی ست و ماهیتاً غیر اقتصادی اند ودر فضای فرهنگی ومیدان سیاسی جوامع وجود دارند.
با ارائه تعریفی از توسعه 7 اصل ثابت ( اصول و زمینه های ثابت توسعه) را عنوان می کند .
توسعه : بهینه سازی استفاده از نیروهای بالقوه مادی وانسانی یک جامعه .
1. توانائیهای فکری – سازماندهی هیأت حاکمه :
2. توجه به علم : وقتی علم در جامعه ای نهادینه شد به دنبالش استدلال، علم ، تحقیق،بحث و گفتگو، اندیشه وروحیه ی علمی را دارد.توسعه یعنی بکارگیری صحیح نیروها و (نظر تخصصی نه اظهار نظر سلیقه ای) . منظور از علم هم این است که مشاهدات، قضاوتها، تصمیم گیریها ، اجراییات ،ارتباطات همه استدلالی و عینی ومنطقی باشد.
3. نظم : از مشتقات علم گرایی است . برای رعایت ترتیب زمانی وعملی تصمیم گیریها واقدامات توسعه ، جامعه بشدت به نظم در تمام شئون زندگی وابسته است. نظم از ویژگیهای بارز جوامعی بوده که توسعه اقتصادی (بهینه سازی نیروهای مادی وانسانی) را پایه ی اصلی قرارداده اند .
4. آرامش اجتماعی : بعد از آنکه استاندارد بر موارد ذکر شده حاکم شد وتکلیف حرکت عمومی جامعه مشخص شد، فضایی با (آرامش فردی و اجتماعی) نیاز است آرامش فردی یعنی اطمینان افراد از موقعیت خود وجامعه . آرامش اجتماعی یعنی روح اصلاح نگری و اصلاح پذیری در جامعه نهادینه شده باشد و وجودوتداوم ارزشهایی که باعث حرکت تکاملی و اصلاحی یک جامعه به سمت وضع مطلوب می شوند.
5. نظام قانونی : یعنی فرد اطمینان داشته باشد به نسبت همت و استعدادش از امکانات جامعه عادلانه بهره مند می شود و قانون حامی اوست. روحیه ی کار ومسئولیت پذیریکه جنبه ی بنیادی در توسعه دارد ایجاد می شود .
6. نظام آموزشی : نظام آموزشی معمولاً 2 هدف دارد تربیت کادر تخصصی و علمی ودوم نوآوری . منبع اصلی نو فکر کردن و خلاق بودن ((نظام آموزشی – پژوهشی)) است .
5
7. بنابراین، در اجتماعی مراکز آموزشی و پژوهشی زنده اند وبا جامعه ارتباط دو طرفه دارند که در آنها پدیده ی توسعه جدیت دارد و نوآوری، ابداع، نظریه پردازی و حرکت از وضع موجود بببه وضع مطلوب <<چه در ذهن و چه در عمل>> اهمیت دارد.
8. فرهنگ اقتصادی : یکی از مراکز ثقل توسعه کار و تولید است .دقت در کار، قانونپذیری، عمل در حدود اختیارات، توجه به نظم و سازماندهی و مقدم شمردن اهداف مملکتی بر اهداف گروهی و شخصی از جمله خصلتهایی ست که در کار اقتصادی، نقش کلیدی دارد می توان گفت تحت عنوان فرهنگ اقتصادی مورد بحث قرار می گیرد. و نیز نهایت بهره برداری از زمان و امکانات و... از ویژگیهای فرهنگی ست .
می توان در نتیجه گیری باز به این مطلب اشاره کرد که توسعه اقتصادی نسبت به اصول فکری و علمی مملکت داری ، تابع می باشد.
و هفت اصل ثابت توسعه درتاریخ اقتصادی – سیاسی کشورهای مختلف عمومیت داشته وزیر بناهای فرهنگی – سیاسی توسعه بوده است . و اینکه در استخراج این عوامل، استنباط انسانی بکار رفته است و بطور عملی و منطقی قابل تصحیح و تغییر است. هدف این بوده که مجموعه ای از مشاهدات عینی و علمی و با استفاده از تجربیات انسانی دیگران، ارتباط منطقی میان میان توسعه مادی از یک طرف و ضرورتهای فرهنگی – سیاسی از طرف دیگر را ایجاد کند.
واقعیت این است که تاریخ فقط سلطه گری سیاسی و فرهنگی را با توسعه ی اقتصادی آمیخته است . تلفیق انسان دوستی و معنویت و توجه به زندگی اخروی با توسعه اقتصادی کمتر دیده می شود. در این زمینه دین مبین اسلام که هم راهنمای دنیوی انسان است و هم راهنمای اخروی، منطقی ترین و علمی ترین تلفیق را ارائه کرده است.
فصل چهارم
نخبگان و توسعه یافتگی
نخبگان به معنی بزرگان، صاحبان فکر،شخصیت وتواناییهای وسیع فکری وسازماندهی می باشد . وبر دو دسته تقسیم می شوند. 1- نخبگان فکری : تولید کنندگان اندیشه، فکر، روشهای بهینه، تئوری ، آینده نگری و دور اندیشی اند . 2- نخبگان ابزاری : صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی اند . روشهای عقلایی تحقق اهداف را مشخص می کنندو بهترین افراد برای هدایت توسعه یافتگی همین نخبگان فکری و ابزاری هستند. در جوامع توسعه یافته ائتلافی منطقی میان این دو وجود دارد .مثل چین،مالزی، کره جنوبی و... برای توسعه اجماع نظر نخبگان برای افق روشن امری لازم و ضروری ست . اینه باید بطور مکرر و مستمر جامعه را آسیب شناسی کنند. نخبگان فکری تئوریها را صیقل می دهند و آفت زدایی می کنند ونخبگان سیاسی و ابزاری آنها را اجرا می نمایند . یا نخبگان فکری مدام فکر و نخبگان سیاسیب باید این تشکل و زمینه را برالی آنها فراهم نمایند و نباید فکر کنند مسئولیت تولیدئ فکر و اندیشه و عمل هم با آنهاست .
6
توسعه به معنای تکامل و پیشرفت و کمال مادی و معنوی ست . مفهومی بشری و جهانی بوده و به یک فرهنگ و جامعه خاص تعلق ندارد و کشورها در حال توسعه برای پیشرفت دو راه دارند ایجاد تشکلهای اجتماعی و بارور کردن آنها و تأثیر گذاری آنها بر عملکرد دولت که فرآیندی طو لانی ست . کشورهای در حال توسعه به دو دلیل با این فرآیند مشکل دارند 1- عنصر زمان 2- تکنولوژی علیه آنهاست . باید راه کوتاهتر و کار آمدتری در پیش گرفت . این راه ((نخبه گرایی ))است . (اصلاح حوزه نخبگی).
باید بین مبانی فکری و عقلی توسعه از یک سو واجرای توسعه از سوی دیگر تفکیک قائل شد در این بحث به اجرای توسعه باز می گردیم . توسعه باید از اندیشه به عمل منتقل شود . متأسفانه در کشور ما به نظر می رسد دستگاه اجرایی هم فکر می کند هم عمل . در حالیکه این اصل مسلم است که کسانیکه فعالیت اجرایی دارند فرصت اندیشیدن ندارند و می گویند مدیر خوب کسی است که بیکار باشد البته در کشورهای صنعتی حوزه فکر و اندیشه جداست .
نخبگان فکری شامل نویسندگان ، دانشگاهیان ، محققان ، کارشناسان ، خبرنگاران ، هنرمندان و..... هستند. و قاعدتاً باید نخبگان ابزاری و سیاسی بطور مستمر با آنها در تماس باشند.
موانع همکاری نخبگان فکری و سیاسی در جهان سوم :
1- تلقی مجریان از مقوله مملکت داری
2- سیاست زدگی در حوزه عمل
3- تعریف مجریان از کار . (ارادت را مهمتر از مهارت می دانند).
4- ارتباط محدود فکری و تئوریک با دین
5- مقطعی بودن عمل اجرایی و عدم توجه به اینکه تنها در یک فرآیند طولانی و مدت دار است که می توان به بخشی از اهداف کلان رسید
6- تصور غلط از مشورت کردن که دلالت بر ضعف دارد و البته نخبگان باید بدانند که دستیابی به آرمانها ناگهانی نیست و مدت دار است نخبگان ابزاری باید تعهد و تخصص داشته باشند که این به معنی مدرک نیست و باید آنها نیز به برنامه سلسله مراتبی ایمان داشته باشند . تصور غلط از عملکرد، مجموعه نگری، مدیریت زمان و رعایت تسلسل و نوآوری ، نظم فکری، تجزیه و ابطال پذیری امور، کلان نگری، بکارگیری روشهای صحیح استدلال که باعث ایجاد اعتبار و اعتماد و اطمینان می شود، به اینها اعتقاد داشته باشد و در نهایت نخبه گرایی یعنی اینکه سالم ترین ها ،
بهترین ها، عاقلترین هاو مجموعه نگرها بتوانند بیاندیشند، تصمیم بگیرند و اجرا کنند.
اهمیت قدرت یابی :
یکی از شاخصه های اساسی حوزه ی دولت ، حکومت و قدرت است. در چارچوب قدرت، اندیشه ها تا اندازه ای درگیرمصالح میشوند. نخبگان سیاسی باید نهادهای ملی را به وجود بیاورند. دولت در یک زمان واحد نمی تواند هم اندیشه تولید کند هم اندیشه را اجرا کند.
7
ممکنه همچین افرادی باشند ولی در سطح مملکت داری اصل براین است که نهادهاو تشکلهای فکری تولید کننده ی اندیشه به وجود آید کمکی کمکی فکری برای دستگاه اجرایی باشد. برای رسیدن به یک چارچوب تئوریک جهت دستیابی به محتوای اجماع نظر ملی 3 حلقه را مورد مطالعه قراری دهیم :1- حلقه ی بین المللی جهت بررسی وضعیت جهان
2- شناخت از منطقه ای که ما در آن قرارداریم 3- شناخت مسایل داخلی
جهان روز به روز به سمت تفکیک و تقسیم کار می رود و کشورها باید به تواناییهای داخلی خودشان که عامل موثری در سطح جهانی ست توجه کنند وگرنه عقب خواهند ماند. تا متحول نشوند نقش مهمی در مقیاس بین الملل نخواهند داشت. ایران در منطقه ای قراردارد که بحرانی ست از لحاظ امنیتی به دلیل وجود کشورهایی که در اطراف ماقراردارند مثل عراق، آذربایجان و افغانستان و سیاست بین الملل و حضور قدرتهای جهانی مانند آمریکا که درآن افزایش یافته است .
اینکه نباید از این امر غافل شد تصمیماتی را پیش روی نخبگان ابزاری قرار می دهد در خصوص ، توجه به اقتصاد ملی ازیک سو و تأمین امنیت ملی، حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی و هویت اسلامی – ملی از سوی دیگر اینکه توجه به اقتصاد ملی تا چه اندازه باید باشد ؟
شناخت مسائل داخلی از اهمیت ویژه ای برخوردار است .اینکه جمعیت جوان ما زیاد است و دستگاه حکومتی ما نیاز به یک مرکز ثقل فکری دارد نه اجرایی(یک مغز مرکزی). باید بتوانیم با انسجام درونی و رسیدن به فرمول پیچیده ای که باعث شود جامعه ای قدرتمند و فعال داشته باشیم در سطح منطقه ای و ملی نیز قدرتمند و فعال شویم. دو امر در این مورد موثرند: آرامش و افزایش قدرت ملی .
کشور ما به لحاظ جغرافیایی، دینی، برخورداری از جمعیت جوان و منابع ملی می تواند به یک قدرت منطقه ای تبدیل شود.
این نکته هم قابل ذکر است که حوزه فکری مملکت داری یک امر تخصصی ست . نخبگان باید از فرهنگ نقد، صراحت، تساهل بهره مند باشند.
تفکیک استراتژی ملی از سیاست روز
ما در این قسمت با دو مسئله مواجه می باشیم 1- چگونگی دستیابی به مازاد ملی 2- ایجاد نظم اجتماعی خاص در درون.
گسترش فرهنگ شهری انتظارات عامه مردم افزایش را افزایش داده است اقتصاد خانواده تربیت و تحصیلات فرزندان اهمیت یافته، فاصله بین شعار و عمل را بی سوادترین مردم هم می فهمند. مردم به اینکه دولت چه کسانی را برای رفع مشکلات بکار گرفته اند توجه دارند. پوشاک ،غذا، مسکن و.. جزء بدیهیات است افراد جامعه باید به هنر، موسیقی، کوه پیمایی،ادبیات، فلسفه، اخلاق و معاشرت بپردازند که سبب می شود افراد به خودیابی برسند . بدون مازاد ملی امکان ایجاد یک ملت فرهنگی وجود ندارد. تا پس انداز نباشد چگونه وارد عرصه فرهنگ شود. دغدغه زندگی فرصت فرهنگی شدن را نمی دهد. این موضوع در حد انتخاب دولتی نیست ، یک جریان معقول است.
ایجاد نظم اجتماعی خاص در درون یعنی ایجاد ساختار پایدار اجتماعی و چارچوب معنی دار در روابط دولت با مردم ، قاعده مند کردن رفتار انسانها ، و این زمانی شکل می گیرد که نخبگان سیاسی و فکری مجموعه ای از قواعد قابل پیش بینی را ایجاد نمایند. باید در جامعه بی اطمینانی کاهش یابد. حرکت جهانی در مسیر ایجاد ثروت ملی ودر زمینه ی بهره وریهای بیشتر، یک جریان کاربردی و کارکرد گرایانه است ودارای منطقی همگانی ست. کشورها زمانی استراتژی پذیر می شوند که اولویت بندی داشته باشند ( برای مازاد ملی، پس انداز ملی،افزایش ظرفیتهای تولیدی). در غیر این صورت دستیابی به استراتژی ملی محال است.
بحث آرامش سیاسی هم هست و اینکه استراتژی ملی باید سیاست زدایی شود. و تنها مسئله ایکه اینجا مورد تأکید است اجماع نظر نخبگان می باشد. فهم مشترک نخبگان سیاسی یک کشوراز وضعیت جهانی اهمیت ویژه ای دارد. و باید بخش خصوصی را به عرصه آورد و حمایت کرد و به سوی صنعتی شدن گام برداشت.
بحرانهای ناشی از عبور از مرحله گذار :
بحرانهای اقتصادی و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی مشوط بر اینکه نظام سیاسی از یک ثبات درونی برخوردار باشد. (حفظ ثبات سیاسی عامل تقویت توسعه اقتصادی در دوره ی گذار ) .
استراتژی رشد در جهان سوم ، دو عامل را در خود دارد یکی بقاء و دیگری انطباق . باید هر دو به موازات هم حرکت کنند.
برای توسعه یافتگی ابتدا باید انسجام درونی – فکری داشت و بعد انسجام درونی - عملی . که عواملی در این امر موثرند:
1. حافظه تاریخی گروه های سیاسی. 2. فهم مشترک گروههای سیاسی از جایگاه کشوردر وضعیت جهانی
3. روحیات و خلقیات نخبگان 4. فهم بحران
بدون شک یک نهاد فرا سیاسی می تواند طراح اصلی استرتژی ملی در یک کشور باشد. طرحی برای جداکردن و فاصله گرفتن از سیاست روز . امریکا هشتاد درصد – آلمان هشتاد تا نود درصد- هند وچین 50 تا 60 درصد از سیاست روز فاصله دارند.
فصل پنجم
جایگاه برداشتهای مشترک نخبگان و توسعه یافتگی
از این مقاله بطور خلاصه به چند مطلب کلی اشاره می شود. ((توسعه یافتگی نتیجه ی صراحت فرهنگی و صراحت فرهنگی نتیجه ی اجماع نظر پیرامون استنباطهای کلان ومشترک از مفاهیم کلیدی ست. فضای این صراحت فرهنگی در ذهن سلیقه ای افراد نیست، بلکه در عینیت و تشکل اجتماعی ست که از طریق اجماع نظر به دست آمده باشد))
هر جامعه ای برای دستیابی به رشد باید تئوری داشته باشد. در تئوری نوعی شناخت و آگاهی وجود دارد، برکارکرد آن نسبیت حاکم است زیرا انسانها به آن عمل می کنند، محتاج سعی و خطاست . در تئوری نظام علت و معلولی و کارآیی و ترتیب زمانی مطرح است. بی ثباتی جامعه بدلیل بحران در بافت تئوریک آن جامعه است ( سقوط کمونیسم وفروپاشی شوروی ).
مسئولیت اصلی در خصوص افزایش کارایی و انسجام تئوری حاکم بر عهده نخبگان آن است. به این صورت که وظیفه نخبگان این است که زوایای تئوریک مثلث مملکت داری را که بر سه عنصر علم، امنیت و مشروعیت استوار است به گونه ای هنرمندانه با مبانی ارزشی و فرهنگی جامعه خود منطبق کنند.
9
ده مفهوم کلیدی که نخبگان فکری و ابزاری یک جامعه پیرامون آنها باید به اجماع نظر برسند، هر سه حوزه ی فرهنگ (انسان، جامعه، دین، زندگی و زمان) ؛ سیاست (دولت وقدرت) ؛ ثروت (کار،ثروت و طبیعت) را در بر می گیرد. که با استنباطات مشترک نخبگان و جامعه از این مفاهیم و اجماع نظر مقطعی به صورت پیچیده و قالبهای متعدد با مثلث مملکت داری کشورهای مختلف قابل انطباق است. دستیابی به این حالت به وضعیت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی آن جامعه بستگی دارد. مالزی، اندونزی، سنگاپور، کره جنوبی ...
در خصوص بحث صراحت فرهنگی باید اضافه کرد که چارچوب روشن فرهنگی به تشکل اجتماعی می انجامد. در واقع ارتباط نهایی میان استنباطات مشترک به توسعه یافتگی در این اصل نهفته است. فرهنگی که از حداقل تناقض میان عناصر داخلی خود برخوردار است به یک تشکل اجتماعی با ثبات منتهی می شود وسپس یک نظام اقتصادی و سیاسی مبتنی بر یک فرهنگ روشن پدیدار می گردد.
فصل ششم
اصول ثابت توسعه سیاسی
1- فردگرایی مثبت باید تشویق گردد. 2- تفکر از زمینه های استقرایی قوی برخوردار باشد. 3- تفکر متاع عمومی و تخصص متاع خاص باشد. 4- آموزش مهمترین رکن برنامه ریزی جامعه است. 5- عموم مردم منطق و شیوه های کار جمعی را بیاموزند. 6- هویت عمومی جامع فوق العاده قوی و مستحکم باشد. 7- علاقه به جامعه و بدنبال آن قانونپذیری در میان مردم بنیادی باشد. – منافع هیأت حاکمه با مصالح ومنافع عمومی مردم همسو باشد. 9- دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد و نهادهای غیر دولتی درنظام اجتماعی موثرو فعال باشند. 10- آرامش اقتصادی وجود داشته باشد. 11- تصمیم گیری مبتنی بر اصلاح نگری و اصلاح پذیری باشد. 12- انتخاب افراد بر پایه رقابت، توانایی و لیاقت صورت گیرد.
از آنجا که توسعه سیاسی محل تقارن منافع یک گروه یا گروه هایی از یک سو و منافع و مصالح عمومی از سوی دیگر است، مشکل ترین شکل حرکت به طرف عقلایی شدن، رفتارها و برخوردهای یک جامعه است. زحمت دور اندیشی، بنای ساختارها، تربیت دقیق و ظریف سبب رسیدن به مقصد و آینده ی امید بخش می باشد.
فصل هفتم
فرهنگ علمی و فرهنگ عمومی
در ابتدا باید ویژگیهای یک جامعه علمی توصیف شود تا معانی فرهنگ علمی و ارتباطش با فرهنگ ملی مشخص شود.انطباق فرهنگ علمی با فرهنگ ملی زمانی شکل می گیرد که مقبولیت عام پیدا کند. در رابطه با فرهنگ علمی از انسانهای علمی صحبت می کنیم که تعدادو یکپارچگی رفتاری شان فرهنگ علمی یک جامعه را ایجاد می کند.بحث ما ویژگیهای علمی انسانهای علمی ست.
تعریف علم : علم شناخت هستی هاست یا در حوزه ی علوم پایه و علوم طبیعی یا در حوزه مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی . اولین ویژگی عالم یا انسان علمی، تفکر علمی ست، یعنی داشتن ذهن خاص، در پدیده های اجتماعی قائل به نظم رفتاری باشدو به دنبال کشف نظم.
10
در غیر این صورت نمی تواند به بحثهای خود نظم تئوریک و نظم علمی دهد. بحث فرآیند شناسی هم در تفکر علمی مهم است. (از آغاز تا انتها یک پدیده چه مراحلی را پشت سر گذاشته) تفکر علمی همیشه اکتسابی نیست . گاهی توانایی ذاتی ست.
مسئله دوم تولید علمی ست. یعنی شخص عالم در حوزه کاری خود نوآوری و ابداع کند. دکتر سریع القلم به این قضیه اشاره می کند که، پایه نوآوری در کار تئوریک است. و شناخت را تقسیم می کند به مواد خام و اطلاعات و بینش ادامه می دهد که عالمی که بینش نداشته باشد کار خود را محدود به توصیف وقایع و ثبت حوادث می کند. و عالمی که بینش داشته باشد قدم در مسیر ایجاد قالبها و چارچوبهای نظری می گذارد.
بنابراین، تولید علمی در کار تئوریک و کار نظری ست به عنوان یک عامل و مخرج مشترک میان رشته های علوم انسانی بحساب می آید.
مسئله سوم در فرهنگ علمی، استنباط علمی ست . ((توانایی شخص در استفاده از مجموعه محفوظات ذهنی خود)). استنباط علمی یعنی اینکه شخص توانایی مشاهده را داشته باشد با مقایسه آن با معلومات موجود در ذهن خود به استنباط ها و تلقی های جدید ویا به بیان متدلوژیک ، توان قیاس و استقرا داشته باشد.
مسئله چهارم ، شخصیت علمی ست . از ویزگیهای مهم یک عالم اعتماد به نفس است . فرهنگ مخالفت و موافقت داشته باشد نحوه برخورد با اندیشه ها و آزادی اندیشه در برخورد با دیگران ...
مسئله پنجم، اخلاق علمی ست. یعنی یک عالم از تواضع برخوردار باشد. و علم، استنباط ، استنتاج، تلقی علمی را در خود محصور ندارد. در برخورد با همکاران علمی، متونی که دیگران تألیف کرده اند، استنتاجهای دیگران، اخلاق علمی را به نمایش بگذارد. با این خصوصیت یقیناً شناخت خودرا مطلق نمی داند.
به نظر نویسنده سه مسئله قابل بحث وجود دارد : در فرهنگ علمی افراد باید قائل به زمان باشند و اینکه عالم شدن و متخصص شدن باید مراحلی را طی کند(ترتیب علمی) دوم، فردعلاقمند به علم، استاد داشته باشد. نمونه والگویی در حوزه ی علم داشته باشد زیر نظر او تحقیقاتش را انجام دهد . سوم، حوزه علم برای همگان نیست مثل معابر عمومی نیست.
برای افرادی ست که از ظرفیتهای لازم اخلاقی و فکری و ذهنی برخورداراند. نباید تصور کرد همگان مستعد کار علمی اند. این نکته به طور مستقیم با فرهنگ علمی در ارتباط است و فرهنگ علمی ایجاب می کند که افراد توانمند و با استعداد و دارای ظرفیت وارد حوزه ی علم شوند و این امر نیاز به مقبولیت در فرهنگ کلان جامعه دارد.
ویزگیها ی فرهنگ عمومی
عناصری که ویژگیهای فرهنگ عمومی را ایجاد می کند در ابتدا فرهنگ عقلی ست . 1. فرهنگ استدلالی فرهنگ ارائه دلیل برای شناخت پدیده ها 2. فرهنگ ابزاری یا فرهنگ کاربردی ست . یعنی گذر از مرحله فکر وایده به مرحله عمل.
3. فرهنگ بهینه سازی ، در جامعه پذیرفته باشد که انسانها موظفند همت کنند دست به تلاش بزنند تا وضع فردی، اجتماعی و عمومی خود را بهبود بخشند.
11
در غیر این صورت زمان تعطیل ، و مسئله توجه به آینده متوقف می شود . عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عمومی اگر نهادینه شود، افراد از سنین پائین از سطوح دبستانی به بالا اینگونه تربیت شوندمی توان به موفقیت دست یافت . رسیدن به این مرحله ( تعریف مسائل زندگی و اجتماعی) سطح عالی تخصصی و تلقی علمی می طلبد واینجاست که ضرورت ایجاد جامعه علمی ونهایتاً فرهنگ علمی احساس می شود.
در کشورهای جهان سوم تضادهای جدی میان حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ وجود دارد.( برخلاف غرب ) اگر کشورهای جهان سوم بخواهند علم را از غرب و کشورهای صنعتی بگیرند به دلیل نبود فضای لازم فرهنگی نمی توانند آن را در چارچوب فرهنگی خودشان منطبق کنند و موفق نمی شوند .
در اینجا فرهنگ ملی خودمان را به دو قسمت تقسیم می کنیم 1- فرهنگ دینی 2- فرهنگ انباشته شده ی تاریخی که مشکل ما در مورد فرهنگ انباشته شده تاریخی ست . که اجازه نمی دهد در مسیر علمی شدن، عقلی شدن،ابزاری شدن و تفکر بهینه حرکت کنیم. علم پذیری یک مسئله ی تربیتی ست. ما برای این کار زمینه های لازم را نداریم. مجموعه ای از ویژگی های فرهنگی – اجتماعی که اجازه نمی دهد علم پذیر باشیم : تعریف ما از زندگی ست که به آینده توجه نداریم .توجه به آینده ابزاری را به همراه می آورد که ضرورتاً علم را به میدان می کشاند. علت وجود سنن انباشته شده در یک جامعه این است که بیشتر درگذشته زندگی می کنیم تا آینده . و مسئله دیگر تفکر در جامعه ی ما تفکر فردی ست. در حوزه علم تفکر فردی مضر است. معاشرت جمعی نیاز است. از مشکلات فرهنگی هم این است که در سهیم شدن با دیگران مشکل داریم. در جامعه ما این امر پدیده ای کمیاب و کاری دشوار بحساب می آید.
از موارد مضر دیگر تئوری حجم است . جامعه ما بسیار تحت تأثیر اندیشه های کمی ست . کمتر با کیفیت کار دارد. نکته دیگر وجود غرور فردی است ، فقدان تواضع لازم در کار علمی ودر پذیرش و شناخت علمی ست. دلیلش فرهنگ انباشته شده ی استبدادی در جامعه ی ماست . مورد بعد این است که ما کلاً برای ایجاد تغییر و تحول چندان نوآور نبوده ایم .میان فرهنگ ملی و فرهنگ عقلی همسویی و هاهنگی وجود ندارد نتوانسته ایم تلفیق ایجاد کنیم . ایجاد یک فرهنگ علمی، مستلزم خانه تکانی اجتماعی در سطح کلان جامعه است که نیازمند انتخاب در جهت گیری جامعه است. حوزه ای که باید دست به این انتخاب بزند
( نخبگان ) است یا حوزه سیاسیت است .
تصمیم برای تحول ذکر شده گرفته شود. البته تغییرات خیلی کند خواهد بود و یک بسیج اقتصادی هم لازم است . مطلب قابل ذکر این است که دولت همیشه باید جلوتر از جامعه حرکت کند. قوانین توسعه و مملکت داری را در جامعه پیاده کند. به آینده و افق پیچیده تر و عمیقتر بیندیشد. جنبه ی سلیقه ای ندارد .
مالزی آلمان از جمله کشورهای رشد کرده هستند. در صورتیکه در آلمان فرهنگ سنتی کاملاً از بین نرفته. مالزیایی ها هنرمندانه فرهنگ ملی و فرهنگ شبه علمی را در جامعه پیاده کرده اند. کارهای علمی گام به سوی بهسازی جامعه است در غیر این صورت سنتی باقی مانده و سنن غلط انباشته شده برکل جامعه سیطره خواهد داشت.
12
همسویی فرهنگ و فرهنگ عمومی
در قالب مثال ، چین نمونه دیگری هم ندارد.علمی شدن جامعه وجا گرفتن فرهنگ استدلالی در کلیت جامعه و سپس در نظام علمی ودانشگاهی، در بلند مدت زمینه های تقویت مشروعیت را به وجود مممی آورد البته با ظرافت، ذکاوت و دقت . که چین بصورت پیچیده ای حوزه ی رشد وحوزه ی مشروعیت را تلفیق کرده . به این صورت که از وضع داخلی خود شناخت عمیق پیدا کرده ، حوزه های اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی را از هم تفکیک برای هریک برنامه ریزی نموده آنها را بارور و به جلو برده است . در مقابل، شوروی برخلاف چین که اول اصلاحات فرهنگی نمود وارد مرحله رفورم اقتصادی شد که در اینده رفورم سیاسی را هم شروع خواهد کرد، کارش را با رفورم سیاسی شروع کرد که دچار هرج و مرج شد.
علمی شدن در گردونه فعلی بین المللی، یک نوع مشروعیت یابی ست. اشاره به رابطه علم و دین می کنیم در جامعه خودمان . با همه ی ضرورت ، حدودو ثغور نظری روشنی ندارد. از تلفیق این دو، نهاد فکری نساخته ایم.
بخاطر فرهنگ دینی و جهان بینی دینی مان نمی توانیم علم گرایی از نوع غربی پیدا کنیم. تعریف غرب از زندگی وقائل نشدن هیچ حد و مرزی برای شناخت علمی و کار کردن برپایه ی یک نظام سیاسی – اقتصادی، مادی و در واقع ترویج این فلسفه است . در مقابلش ما ، اجازه هر نوع جهت گیری کاربردی برای علم نیست.
برای رفتار ها قیودی مطرح ایت. برای تلفیق دیانت و علم نیاز به الگو داریم، مدل سازی کنیم مدتی به صورت سعی و خطا عمل شود، آفات مشخص و روشن شوند که علمی شدن چقدر از خالص بودن دین می کاهد و تجدید نظر در مل انتخابی صورت گیرد بازهم ادامه کار و.........
- ۹۶/۰۳/۲۱