در فیلم سه دقیقهای منتشر شده توسط دو دختر نوجوان اصفهانی، روایتی نامتعارف از تصمیمی برای پایان دادن به زندگی را شاهد هستیم. در چهره و کلامشان نشانگانی را که معمولا افرادی که تصمیم به مرگ خودخواسته میگیرند، شاهد نیستیم و احتمالا به جهت همین تضاد تکاندهنده است که فهم پدیده دشوار میشود. مهمترین ویژگی متمایزکننده این اتفاق نیز همین تضاد است؛ گویی مفاهیمی چون مرگ و زندگی و کلان روایتهای وابسته به آنها فاقد کارکرد معمولشان شدهاند و نمیتوانند اثرگذار باشند. از این رو، در یادداشت حاضر سعی بر آن بوده است تا با استفاده از مفاهیمی چون «کلان روایت» و «معناباختگی» به فهم پدیده نزدیکتر شد. فرانسوا لیتوار از متفکران پسامدرن، کلان روایت را اینگونه تعریف میکند: «نظریهای که سعی دارد روایتی کلی و فراگیر از تجارب، وقایع گوناگون تاریخی و پدیدههای فرهنگی و اجتماعی ارایه دهد تا طبق آن حقیقتی فراگیر یا ارزشهایی جهانی بنیان نهد». از دید او این کلان روایتها، داستانهایی هستند که کاربردشان مشروعیت بخشیدن به رسوم اجتماعی و هنجارهای معمول است. آنچه ما در این فیلم سه دقیقهای شاهد هستیم، معناباختگی مفاهیم و گسست کلان روایتهایی است که انسان مدرن آن را برساخته است؛ گویی آنها گفتمانها و ارزشهایی که برای «زندگی» و «مرگ» در مدرسه، خانواده و... ساخته شدهاند را از معنا تهی میکنند و این معناباختگی را به رخشان میکشند. به سبب دشواری پذیرش همین نمایش معناباختگی است که ذهن مخاطب میل پیدا میکند تا این پدیده را به بحران شخصیتهای روایت ارتباط دهد یا به دنبال مقصرانی چون «نهنگ آبی» و... بگردد؛ گویی کلان روایتهایی که مرگ را پدیدهای اضطرابزا، ترسناک یا حتی رهایی بخش و... معرفی میکنند، فاقد توانمندی و سیطره گفتمانی شدهاند و این دو شخصیت، در غیاب معناهای معمول، به سوی آن در حال حرکتند.آلبرکامو در کتابش «افسانه سیزیف» مرگ خودخواسته را نوعی تعقیب شیب احساس تا به انتها معرفی میکند؛ گویی احساس بیمیلی به شمایل زندگی، همانگونه که در صحبتهای آن دو شخصیت ادراک میشود، نوعی شورمندی در شتاب به سوی پایان را در آنها ایجاد کرده است؛ منتهی از آن سو که آنها هیچ تصویری از آن پایان ندارند، آن شورمندی نیز تهی از معنا و ارزش میشود. در این معناباختگی و فقدان وجود ارزش است که تنها قهرمان روایت، تلفن همراه، چونان شخصیت سوم ماجرا، وارد روایت میشود تا به عنوان تنها ابژهای که قرار نیست به روایت و شخصیتهای آن خیانت کند، «پیام» را از طریق مجرای معتمدی چون اینترنت (دو ابژه نسلی مهم این نسل) به مخاطبان مورد نظرشان برساند. اگر به صحبتهای این دو شخصیت توجه کنیم، شاهد خواهیم بود که تنها قطعیتی که در کلامشان یافت میشود، قطعیت همین اتصال با مخاطبان، از طریق جهان مجازی است و مطمئنند که تصویر و صدایشان به سرعت و در مقیاس بزرگی دیده خواهد شد. آنها به گونهای حرف میزنند که گویی قرار است حتی پس از پایان زیست در جهان عینی نیز، همچنان شاهد واکنشها در جهان مجازی باشند؛ در جهانی بیانتها، نوید آمدن به خواب تکتک مخاطبان را میدهند و معتقدند جایشان خوب خواهد بود. گویی ما با مرگی مجازی، تحت سیطره گفتمان مجازی روبرو هستیم. از این رو، بیراه نیست که تنها ابژههای معنادار و دارای ارزش این روایت را که کارکردی قابل اعتماد دارند، همین تلفن همراه و جهان مجازی بدانیم؛ زیرا اگر این دو حضور نداشتند، روایت این دو شخصیت در بهترین حالت، خوراک خبری سادهای برای صفحههای حوادثی بود که روزانه چنین خبرهایی در آن یافت میشود و به سبب فقدان راویانی اینچنینی به سرعت فراموش میشوند. اطمینان این دو شخصیت به ابژه نسلیشان جزیی از این روایت است؛ ابژههایی که از معدود ارزشهای باقی مانده برای آنهاست؛ تلفن همراهی که تا پایان و حتی پس از پایان وفادار میماند و آن معناباختگی دهشتناک را افشا میکند و در پایان مخاطب را با چیزی شبیه به یک «هیچ» بزرگ رها میکند.
منتشر شده در روزنامه اعتماد، 20 آبان 96