بشر بایستی چگونه زیستن را بتواند بفهمد.فهم کردن این موضوع در رهگذر آموختن است و شاید در ابتدا باید بپذیرد که نمی داند و سپس ظرفی را فراهم کند برای این ندانستن. زیستن برگرفته از چیزی است که باورهای ما را شکل داده است اگر فارغ از باورهای دینی به چگونه زیستن نگاه شود به این نتیجه می رسیم که بشر همواره برای یافتن راه درست تلاش میکند. در طول تاریخ نحله ها و اندیشههای گوناگون بشری به میدان آمده اند تا ثابت کنند راه سعادت و پیروزی آن چیزیست آنها می گویند. در عصر حاضر عده ای از انسان ها به این مسئله نائل شدند که به بلوغ فکری رسیده و خودشان می تواند بفهمد که راهشان چیست و به تنهایی راه حل مضرات و مشکلاتش را بیابد.
حال این سوال مطرح میشود که اگر بشر به بلوغ فکری رسیده این همه تکاپو و پژوهش برای چه چیزی است. اگر به این باور رسیدیم که دایره ندانسته های بشر خیلی بیشتر از دانسته هایش است روزنی باز می شود که بسیاری از واقعیت ها را ببینیم. زمانی که ما بر نگاه خودمان سایه افکندیم حجابی بر دیدگاه مان قرار داده ایم و به این نتیجه می رسیم که ما می دانیم و گاهیم. اما درست مشکل از همینجا شروع می شود چرا که مختصات خود را در این دنیا گم می کنیم.
شبیه تعبیر جناب مولانا که می فرمایند:
یک جا آمده ام آمدنم بهر چه بود.
در طول تاریخ بشر در حال فهم چنین مسئله ای است که از کجا آمد و به کجا خواهم رفت و چون به این مسیر درست نگاه نشده و زاویه دید به آن دچار قرائت ها و سلیقه های مختلف شده در رهگذر آن راه هایی به وجود آمده است که بشر را به تعویق انداخته است به صورتی که در عمر کوتاه خود بارها این سوال را از خود می پرسد
به کجا چنین شتابان؟!
اما پاسخ قطعی برای آن نمی یابد. این سوال و گمگشتگی درست شبیه به این مساله است که کارخانه های وسیله ای جدید را تولید کرده کارخانه های دیگر دفترچههای راهنمایی برای آن آماده و چاپ می کنند. منطقی است که افراد خردمند برای استفاده از چنین وسیلهای از دفترچه راهنمای کارخانه تولیدکننده استفاده می کنند.
بشر در یک دستگاه خلقت آفریده شده است و قطعاً کسی که وجود بین پیچیدگی را خلق کرده است حکمتی در پس پرده چنین آفرینشی پنهان داشته است و امکان ندارد که بدون هیچ برنامه و هدفی آن را به حال خود رها کند. درست مثل اینکه کارخانه دستگاهی را تولید کرده و طرز استفاده و کاربرد آن را شرح ندهد.
عقل به ما حکم می کند به دنبال کسی که تو را خلق کرده است برو. نه اینکه اگزیستانسیالیست ها چه گفتند؟ لیبرال ها چه گفتند و...
ما باید ببینیم که کجا هستیم. آیا انسان به چنین پیچیدگی آمده است به دنبال این است تا نیاز هخای غریزی و مادی خود را تامین کند؟!
ما فراموش کرده ایم که کجا هستیم. اگر بعد نفهمد که چه نسبتی با این دنیا دارد دچار مشکل می شود. انسان امروز درگیر یک روزمرگی شده است که دائما می خواهد خود را نجات دهد و در پس یک اتفاق مهم آرامش بگیرد اما آن را پیدا نمی کند چون مسیر را اشتباه رفته است.
مشکل اصلی بشر امروز غفلت از مطالعه است و این مسئله ربطی به قوم و نژاد و کشور ندارد انسان ها دنیا را از جغرافیای ذهن خود می بینند. میگویند یتیم کسی نیست که پدر یا مادرش را از دست داده یا تیم کسی است که نقش خود را در دنیای حاضر پیدا نکرده است. پست دفترچه راهنمای ما را باید کسی بدهد که ما را خلق کرده حال نامش را دیدم بگذاریم یا ایدئولوژی یا ...
در این حوزه همیشه صفآرایی جناحهای مختلف فکری وجود داشته است. خداوند خرد به انسان عطا کرده است باید خردمند راه درست زندگی را پیدا کند چرا که بشر فرصت امتحان تمامی راه ها را ندارد.