روزنه

روزنگاری های من

روزنه

روزنگاری های من

مشخصات بلاگ

آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کار ها زیبا تر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد

"مجتبی کاشانی"

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

بشر بایستی چگونه زیستن را بتواند بفهمد.فهم کردن این موضوع در رهگذر آموختن است و شاید در ابتدا باید بپذیرد که نمی داند و سپس ظرفی را فراهم کند برای این ندانستن.  زیستن برگرفته از چیزی است که باورهای ما را شکل داده است اگر فارغ از باورهای دینی به چگونه زیستن نگاه شود به این نتیجه می رسیم که بشر همواره برای یافتن راه درست تلاش می‌کند. در طول تاریخ نحله ها و اندیشه‌های گوناگون بشری به میدان آمده اند تا ثابت کنند راه سعادت و پیروزی آن چیزیست آنها می گویند. در عصر حاضر عده ای از انسان ها به این مسئله نائل شدند که به بلوغ فکری رسیده و خودشان می تواند بفهمد که راهشان چیست و به تنهایی  راه حل مضرات و مشکلاتش را  بیابد.

 حال این سوال مطرح می‌شود که اگر بشر به بلوغ فکری رسیده  این همه تکاپو و پژوهش برای چه چیزی است. اگر به این باور رسیدیم که دایره ندانسته های بشر خیلی بیشتر از دانسته هایش است روزنی باز می شود که بسیاری از واقعیت ها را ببینیم.  زمانی که ما بر نگاه خودمان سایه افکندیم حجابی بر دیدگاه مان قرار داده ایم و به این نتیجه می رسیم که ما می دانیم و گاهیم. اما درست مشکل از همینجا شروع می شود چرا که مختصات خود را در این دنیا گم می کنیم.

 شبیه تعبیر جناب مولانا  که می فرمایند:

 یک جا آمده ام آمدنم بهر چه بود.

 در طول تاریخ بشر در حال فهم  چنین مسئله ای است که از کجا آمد و به کجا خواهم رفت  و چون به این مسیر درست نگاه نشده و زاویه دید به آن دچار قرائت ها و سلیقه های مختلف شده در رهگذر آن راه هایی به وجود آمده است که بشر را به تعویق انداخته است به صورتی که در عمر کوتاه خود بارها این سوال را از خود می پرسد 

به کجا چنین شتابان؟!

اما پاسخ قطعی برای آن نمی یابد.  این سوال و گمگشتگی درست شبیه به این مساله است که کارخانه های وسیله ای جدید را تولید کرده کارخانه های دیگر دفترچه‌های راهنمایی برای آن آماده و چاپ می کنند.  منطقی است که افراد خردمند برای استفاده از چنین وسیله‌ای از دفترچه راهنمای کارخانه تولیدکننده استفاده می کنند. 

 بشر در یک دستگاه خلقت آفریده شده است و قطعاً کسی که وجود بین پیچیدگی را خلق کرده است حکمتی در پس پرده چنین آفرینشی پنهان داشته است و امکان ندارد که بدون هیچ برنامه و هدفی آن را به حال خود رها کند.  درست مثل اینکه کارخانه دستگاهی را تولید کرده و طرز استفاده و کاربرد آن را شرح ندهد.

 عقل به ما حکم می کند به دنبال کسی که تو را خلق کرده است برو.  نه اینکه اگزیستانسیالیست ها چه گفتند؟ لیبرال ها چه گفتند و...

 ما باید ببینیم که کجا هستیم. آیا انسان به چنین پیچیدگی آمده است به دنبال این است تا نیاز هخای غریزی و مادی خود را تامین کند؟!  

  ما فراموش کرده ایم که کجا هستیم.  اگر بعد نفهمد که چه نسبتی با این دنیا دارد دچار مشکل می شود.  انسان امروز درگیر یک روزمرگی شده است که دائما می خواهد خود را نجات دهد و در پس یک اتفاق مهم آرامش بگیرد اما آن را پیدا نمی کند  چون مسیر را اشتباه رفته است.

 مشکل اصلی بشر امروز غفلت از مطالعه است و این مسئله ربطی به قوم و نژاد و کشور ندارد انسان ها دنیا را از جغرافیای ذهن خود می بینند.  میگویند یتیم کسی نیست که پدر یا مادرش را از دست داده یا تیم کسی است که نقش خود را در دنیای حاضر پیدا نکرده است.  پست دفترچه راهنمای ما را باید کسی بدهد که ما را خلق کرده حال نامش را دیدم بگذاریم یا ایدئولوژی یا ...

 در این حوزه همیشه صف‌آرایی جناح‌های مختلف فکری  وجود داشته است.  خداوند خرد به انسان عطا کرده است  باید خردمند راه درست زندگی را پیدا کند چرا که بشر فرصت امتحان تمامی راه ها را ندارد.



در فیلم سه دقیقه‌ای منتشر شده توسط دو دختر نوجوان اصفهانی، روایتی نامتعارف از تصمیمی برای پایان دادن به زندگی را شاهد هستیم. در چهره و کلام‌شان نشانگانی را که معمولا افرادی که تصمیم به مرگ خودخواسته می‌گیرند، شاهد نیستیم و احتمالا به جهت همین تضاد تکا‌ن‌دهنده است که فهم پدیده دشوار می‌شود. مهم‌ترین ویژگی متمایزکننده این اتفاق نیز همین تضاد است؛ گویی مفاهیمی چون مرگ و زندگی و کلان روایت‌های وابسته به آنها فاقد کارکرد معمول‌شان شده‌اند و نمی‌توانند اثرگذار باشند. از این رو، در یادداشت حاضر سعی بر آن بوده است تا با استفاده از مفاهیمی چون «کلان روایت» و «معناباختگی» به فهم پدیده نزدیک‌تر شد. فرانسوا لیتوار از متفکران پسامدرن، کلان روایت را اینگونه تعریف می‌کند: «نظریه‌ای که سعی دارد روایتی کلی و فراگیر از تجارب، وقایع گوناگون تاریخی و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی ارایه دهد تا طبق آن حقیقتی فراگیر یا ارزش‌هایی جهانی بنیان نهد». از دید او این کلان روایت‌ها، داستان‌هایی هستند که کاربردشان مشروعیت بخشیدن به رسوم اجتماعی و هنجارهای معمول است. آنچه ما در این فیلم سه دقیقه‌ای شاهد هستیم، معناباختگی مفاهیم و گسست کلان روایت‌هایی‌ است که انسان مدرن آن را برساخته است؛ گویی آنها گفتمان‌ها و ارزش‌هایی که برای «زندگی» و «مرگ» در مدرسه، خانواده و... ساخته شده‌اند را از معنا تهی می‌کنند و این معناباختگی را به رخ‌شان می‌کشند. به سبب دشواری پذیرش همین نمایش معناباختگی است که ذهن مخاطب میل پیدا می‌کند تا این پدیده را به بحران شخصیت‌های روایت ارتباط دهد یا به دنبال مقصرانی چون «نهنگ آبی» و... بگردد؛ گویی کلان روایت‌هایی که مرگ را پدیده‌ای اضطراب‌زا، ترسناک یا حتی رهایی بخش و... معرفی می‌کنند، فاقد توانمندی و سیطره گفتمانی شده‌اند و این دو شخصیت، در غیاب معناهای معمول، به سوی آن در حال حرکتند.آلبرکامو در کتابش «افسانه سیزیف» مرگ خودخواسته را نوعی تعقیب شیب احساس تا به انتها معرفی می‌کند؛ گویی احساس بی‌میلی به شمایل زندگی، همان‌گونه که در صحبت‌های آن دو شخصیت ادراک می‌شود، نوعی شورمندی در شتاب به سوی پایان را در آنها ایجاد کرده است؛ منتهی از آن سو که آنها هیچ تصویری از آن پایان ندارند، آن شورمندی نیز تهی از معنا و ارزش می‌شود. در این معناباختگی و فقدان وجود ارزش است که تنها قهرمان روایت، تلفن همراه، چونان شخصیت سوم ماجرا، وارد روایت می‌شود تا به عنوان تنها ابژه‌ای که قرار نیست به روایت و شخصیت‌های آن خیانت کند، «پیام» را از طریق مجرای معتمدی چون اینترنت (دو ابژه نسلی مهم این نسل) به مخاطبان مورد نظرشان برساند. اگر به صحبت‌های این دو شخصیت توجه کنیم، شاهد خواهیم بود که تنها قطعیتی که در کلام‌شان یافت می‌شود، قطعیت همین اتصال با مخاطبان، از طریق جهان مجازی است و مطمئنند که تصویر و صدای‌شان به سرعت و در مقیاس بزرگی دیده خواهد شد. آنها به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی قرار است حتی پس از پایان زیست در جهان عینی نیز، همچنان شاهد واکنش‌ها در جهان مجازی باشند؛ در جهانی بی‌انتها، نوید آمدن به خواب تک‌تک مخاطبان را می‌دهند و معتقدند جای‌شان خوب خواهد بود. گویی ما با مرگی مجازی، تحت سیطره گفتمان مجازی روبرو هستیم. از این رو، بی‌راه نیست که تنها ابژه‌های معنادار و دارای ارزش این روایت را که کارکردی قابل اعتماد دارند، همین تلفن همراه و جهان مجازی بدانیم؛ زیرا اگر این دو حضور نداشتند، روایت این دو شخصیت در بهترین حالت، خوراک خبری ساده‌ای برای صفحه‌های حوادثی بود که روزانه چنین خبرهایی در آن یافت می‌شود و به سبب فقدان راویانی اینچنینی به سرعت فراموش می‌شوند. اطمینان این دو شخصیت به ابژه نسلی‌شان جزیی از این روایت است؛ ابژه‌هایی که از معدود ارزش‌های باقی مانده برای آنهاست؛ تلفن همراهی که تا پایان و حتی پس از پایان وفادار می‌ماند و آن معناباختگی دهشتناک را افشا می‌کند و در پایان مخاطب را با چیزی شبیه به یک «هیچ» بزرگ رها می‌کند.

منتشر شده در روزنامه اعتماد، 20 آبان 96