توسعه، مفهومی خطی و یک پارچه نیست. به عبارت دیگر، در کشورهای مختلف دنیا
یک مسیر مشخص را طی نکرده است. نقش جامعه در کشورهای توسعه یافته غربی نسبت
به دیگر کشورها تعیین کننده بوده است. به طور خلاصه در مورد روند حرکت
جوامع غربی به سمت توسعه میتوان گفت، بحثهایی که در اروپا تحت عنوان
لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مطرح شد ابتدا در آمریکای شمالی به صورت یک
سیستم در آمد و بعداین مدلها در اروپا نهادینه شدند.
در کشورهای توسعه یافته غربی، اروپا و آمریکا جامعه نقش کلیدی را ایفا کرده
است. جامعه در طول زمان حاکمیتها را مجبور کرد که به سمت توسعه حرکت
کنند. در حالی که در کشورهای غیرغربی مانند کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین
جامعه چنین نقشی نداشته است و نخبگان نقش توسعه یافتگی را ایفا کردهاند.
توسعه در کشورهای غیر غربی محصول تحول فکری نخبگان جامعه و به خصوص نخبگان
سیاسی بوده است. بنابراین باید دانست که در مقوله توسعه؛ مسیر حرکت کشورهای
توسعه یافته دنیای غرب با دیگر نقاط جهان متفاوت است.
در
رابطه با مالزی به عنوان مثال، مالزیاییها شانس آوردند و کسی را مانند
ماهاتیر محمد داشتند. یک فرد با توجه بهشناختی که دارد میتواند جامعه را
متحول کند.
دن شائوپینگ همین کار را در چین انجام داد. پدر توسعه سنگاپور که حدود دو
هفته پیش فوت کرد نیز دقیقا همین طور فکر میکرد. بنابراین، به این نتیجه
میرسیم، که در یک توسعه نخبه گرا یک نفر میتواند تحولات بنیادین ایفا
کند. اوزال در ترکیه چنین نقشی را ایفا کرد. یعنی ما در خارج از غرب
میبینیم که افراد و نخبگان سیاسی کلیدی بودند. اگر بخواهیم قدری ریز شویم و
تئوریک فکر کنیم ماهیت فکری و طبقاتی نخبگان سیاسی یک جامعه در حرکت آنها
بسیار تعیین کننده است. اینکه آیا توسعه یافتگی در چارچوب منافع آنها
میگنجد یا خیر؟